• 0 آیتم -
    • سبد خرید شما خالی است

رایگان

هنر و ادبیات جنوب

ماهنامۀ «پرچم خاورمیانه»
صاحب امتیاز و مدیر: حسن عرب
زیر نظر منصور خاکسار ناصر تقوایی
 
دورۀ اول
شمارۀ 1              فروردین 1345
شمارۀ 2              اردیبهشت 1345
شمارۀ 3              خرداد 1345
شمارۀ 4              تیر 1345
شمارۀ 5              مرداد 1345
شمارۀ 6              بهمن 1345
 
دورۀ دوم
شمارۀ 1              اردیبهشت 1346
«هنر و ادبیات جنوب» در میان نشریات گهگاهی دهۀ چهل دارای جایگاه ویژه‌ای است. این نشریه تا شمارۀ پنجم زیرنظر منصور خاکسار منتشر می‌شود و در دو شمارۀ آخر نام ناصر تقوایی نیز در کنار نام خاکسار قرار می‌گیرد.
نخستین مطلب شمارۀ اول «هنر و ادبیات جنوب» یادداشتی است به قلم .م. خاکسار که متن کامل آن را برای آشنایی با نحوۀ نگرش گردانندگان این نشریه در اینجا نقل می‌کنیم:
 
در ژرفای سکوتی که نه آبستن بود و نه طوفانی
با احساس نیازی انسانی
برای هم سرود تنهائیمان را خواندیم
و با دریغ سرزمینمان را تهی یافتیم
به چاره فانوسی برداشتیم و نارسا بانگی
که شاید در محیط پراکنده‌مان شکوه تجمّع را بار دیگر بچشم ببینیم
و از شادی پر شدیم به هنگام دریافت فریادهای مساعدی که بانگ نارسامان را پاسخ می‌گفت
در شهرها
جوانانی را یافتیم دلاور که کمر همت بستند و ما شهرهامان را دیگر بار فتح کردیم
خراسان، رشت، اصفهان، تبریز و …
سرفرازانه، خورشید را به پاس حرارتش درود فرستادیم و دوستان را برای بذل بی دریغ
صمیمیت‌هاشان و اینک با سپاس از دوستی که ما را هیچگاه در این مهم تنها نگذاشت دلهره آنچه داریم به داوری می‌گذاریم
و خوشحالیم که اولین نهالمان را روزی می‌نشانیم که در فراخنای سرزمینمان روزی نو جریان دارد
که بازتاب گذشتۀ شکوهمندمان است پس مبارک باد هموطن نوروزی که مال ماست
– خوب یا بد برای روزهای بهتری گرامیش بداریم
و با این امید ترانه‌هایمان را سر می‌دهیم و سرودهایمان را
اگر چه آکنده از خشم است و همچنین دوستی
که دلمان می‌خواهد آغازمان جنگی اصیل از جنوب باشد.
مگر نه آفتاب در این گوشه از سرزمین ما داغتر است؟
داستان‌هایی از ناصر تقوایی، عدنان غریفی، لیام. او. فلاهرتی (ترجمۀ محمدعلی صفریان صفدر تقی‌زاده)، محمد ایوبی و … شعرهایی از م. آزاد، نظام رکنی، عدنان غریفی و … «تکه‌ای از سفرنامۀ سایه‌های خوش در حاشیۀ خلیج» نوشتۀ غلامحسین ساعدی از مطالب این شماره است.
شمارۀ دوم با مقالۀ «نو کردن ارزش‌های از دست رفته» به قلم م. آزاد آغاز می‌شود. نوشتۀ آزاد در طرح مسایل ادب و هنر معاصر است که مقدمۀ آن به مناسبت انتشار «ماخ اولا» در این شمارۀ «هنر و ادبیات جنوب» به چاپ رسیده است. در بخشی از این مقاله آمده است: «… عصیان نیما، عصیان بینای فرزانه در زمانه‌یی چنین عسرت‌آمیز و تنگ، و تنگ‌چشم، پیش‌بینی شومی‌ها بود و یأس دردناک تا آستانۀ نیهلیسم، با این همه می‌خواند:
من چهره‌ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:
یکدست بی‌صداست.
من، دست من کمک ز دست شما می‌کند طلب.
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می‌زنم
فریاد می‌زنم !
امّا نیما نمی‌خواهد تا آشیان‌ها به کف بادها درآیند می‌گوید امّا نمی‌خواهد و نهی‌کننده است بی‌شک، امّا نفی‌کننده نیست …»
«مرگ در جنگل» از شرود آندرسن ترجمۀ صفدر تقی‌زاده محمدعلی صفریان، «چراغ کور سر گذر» از حمزه موسوی‌پور، فصلی از «عیش مدام» ارنست همینگوی ترجمۀ ابوالفضل علیرضایی، «عمو ویگی لی در کانکتی‌کات» از جی. دی. سالینجر ترجمۀ عدنان غریفی و … شعرهایی از م. خاکسار، م. آزاد، نظام رکنی، حمید عرفان و … از دیگر مطالب این شماره است.
نخستین مطلب شمارۀ سوم گفت و گویی با لوئی بونوئل است تحت عنوان «ناقوس‌ها همچنان می‌نواختند» به ترجمۀ منوچهر طیاب.
از دیگر مطالب این شماره نمایشنامه‌ای از گوهر مراد، دو قصۀ آفریقایی ترجمۀ پوران طاهباز، نمایشنامه‌ای از محمود طیاری، «نمایش بدون تماشاچی» از ویلیام سارویان ترجمۀ دکتر حمید صاحب جمع؛ شعرهایی از منوچهر آتشی، یدالله رؤیایی، م. آزاد، بهمن فرسی، حمید عرفان و نظام رکنی؛ داستان‌هایی از درویش، پرویز زاهدی، جان چیورز (ترجمۀ محمود جزایری)، عدنان غریفی و محمد ایوبی؛ و «منصب نقد» از تی. اس. الیوت به ترجمۀ ابوالفضل علیرضایی فر را می‌توان نام برد.
شمارۀ چهارم با «گفت‌وگوی جرج پلیمپتون و ارنست همینگوی» آغاز می‌شود. ادامۀ این گفت‌وگو در شمارۀ پنجم به چاپ می‌رسد.
داستان‌هایی از غلامحسین ساعدی، مسعود میناوی، فصلی از آخرین کتاب جان اشتین‌بک ترجمۀ محمود تهرانی، نمایشنامه‌ای از ویلیام سارویان ترجمۀ دکتر حمید صاحب جمع؛ شعرهایی از منوچهر آتشی، داوید دیوپ، مایاکوفسکی، محمود سجادی، فدریکو گارسیا لورکا، م. خاکسار، اورنگ خضرایی، منصور اوجی و م. آزاد از دیگر مطالب این شماره است.
نخستین مقالۀ شمارۀ پنجم «آندره‌ی وازنسنسکی صدای دیگر از روسیه» نوشتۀ پیتر یانک ترجمۀ ایرج دریایی است. در بخشی از این مقاله آمده است: «… دلیل شهرتش این است که شعرش در حدی بالاتر از مسائل سیاسی و مشاجرات قلمی روزمره است. سوژۀ اشعار وازنسنسکی انسانی است، چیزی خارج از دنیای اطرافش که پر از آشفتگی و برخورد و تصادم است.
خود شاعر می‌گوید: «شاعر برای نابودی زشتی‌ها باید زشتی‌ها را کشف کند.» این عقیده در وحلۀ اول به نظر می‌رسد که اصول مسلم رئالیسم سوسیالیست را انکار می‌کند. اما وازنسنسکی می‌پرسد «رئالیسم سوسیالستی چیست؟ این اصطلاح تئوریک مبهمی است. من در یک جامعۀ سوسیالیست زندگی می‌کنم و شعر می‌گویم، شاید این حقیقت رئالیسم سوسیالیستی باشد.»
اما کسانی که شعر را وظیفه‌یی می‌دانند او را فرمالیست و اشعارش را گنگ و غامض و دور از فهم توده‌هایی که فرهنگ سوسیالیستی در ارشاد آنها می‌کوشد برچسب زده‌اند. مجلۀ ادبیات که ارگان رسمی شعرای اتحاد جماهیر شوروی است در یکی از مقالات سال 1962 خود، با عنوان در سرحد فهم از وازنسنسکی گله می‌کند که زبانش روسی است امّا هیچکس از آن چیزی نمی‌فهمد. بعضی از شعرهایش مثل شیشۀ کدر است که نور از آن می‌گذرد اما در آنسو چیزی دیده نمی‌شود.» این نشریه او را متهم می‌کند که بر ایده‌هایش سر پوش می‌گذارد. می‌نویسد: «وقتی آدم می‌کوشد ببیند زیر سرپوش چه هست، هیچ چیز نمی‌یابد مگر خلاء». حتی پای یوری گاگارین کیهان‌نورد به این جریانات کشیده شد و شعرهای «وازنسنسکی» را ابداعات مصنوعی نامید …»
از دیگر مطالب این شماره دو قصۀ آفریقایی ترجمۀ مهدی جزایری، «تئاتر انگلیس» از پنه‌لوپ جیلیات ترجمۀ محمود جزایری، داستان‌هایی از درویش، ابراهیم گلستان، شهری؛ شعرهایی از م. آزاد، منوچهر آتشی، م. خاکسار، احمد رفیعی، عدنان غریفی، حسن کرمی، نظام رکنی، عظیم خلیلی و محمد حقوقی را می‌توان نام برد.
شمارۀ ششم با مطلبی تحت عنوان «یک روز با پابلو نرودا» آغاز می‌شود. این مقاله را که حاصل ملاقات کوتاه «سلدن رودمن» و «پابلو نرودا» است، تقی‌زاده و صفریان ترجمه کرده‌اند.
شعر کوتاهی از نرودا را، که در پایان این گفتگو آمده است، در اینجا نقل می‌کنیم:
 
در تختخواب‌های سفری تا کرده، مرگ کمین کرده است،
 در تشک‌های خاموش
در پتوهای سیاه 
 مرگ بی حرکت و وارفته دراز کشیده است 
و ناگهان به وزش درمی‌آید
با صدای غمناک به وزش در می‌آید
و در دل شمدهای سپید آماس می‌کند،
و تختخواب‌ها بسوی بندری شراع می‌کشند
بسوی بندری که مرگ به انتظار ایستاده است
در لباسی همچون لباس یک دریاسالار.
 
فصلی از «عیش مدام» نوشتۀ ارنست همینگوی ترجمۀ محمود جزایری، یک لال بازی از عدنان غریفی، داستان‌هایی از پرویز زاهدی، جیمز تربر (ترجمۀ ا.گ)، پرویز مسجدی، شهری؛ شعرهایی از م.آزاد، حسن کرمی، مجید نفیسی، هوشنگ گلشیری، منصور اوجی، محمد حقوقی، منوچهر آتشی و ظریف موسوی‌پور از دیگر مطالب این شماره است.
شمارۀ یک دورۀ دوم با نوشتۀ بلندی، به مناسبت درگذشت فروغ فرخ‌زاد، تحت عنوان «فروغ در خواب» از عدنان غریفی و تصویری از فروغ آغاز می‌شود.
از دیگر مطالب این شماره «نظم درچین» از دکترحمید نطقی، «مشکلات یک نویسنده» از اوژن یونسکو ترجمۀ ا.علیرضایی فر، شعری از نظام رکنی، داستان‌هایی از مجید دانش آراسته و شهری، نقد و بررسی اجرای چند نمایشنامه تحت عنوان «روی صحنه، در تهران» از مهرداد رهسپار را می‌توان نام برد.
 
دورۀ اول و دوم «هنر و ادبیات جنوب» در 7 دفتر به قطع 21 × 28 و در 144 صفحه منتشر شده و از نشریات پیشرو و پر بار و خواندنی دهۀ چهل است.
somdn_product_page yes here
اشتراک‌گذاری

هنر و ادبیات جنوب

انوش صالحی
در تاریخ معاصر ایران دهه چهل (۱۳۵۰ – ۱۳۴۰)، دارای ویژگی‌هایی است که آن را از سال‌های قبل و بعد از خود متمایز می‌کند. این ویژگی‌ها از یک طرف به تغییرات وسیع در ساختارهای اجتماعی جامعه بر می‌گردد که در سایۀ برنامه‌های اصلاحی موسوم به انقلاب سفید صورت پذیرفت. از طرف دیگر هشت سال پس از کودتای ۲۸ مرداد هیات حاکمۀ وقت مجبور شد تحت تاثیر عوامل خارجی و داخلی به اصلاحاتی در حوزه‌های اجتماعی سیاسی جامعه تن در دهد. این موج اصلاحی پس از سرکوبی دوباره نیروهای سیاسی بیشترین تاثیر را در عرصه‌های فرهنگی و هنری جامعه باقی گذاشت. احیای کانون نویسندگان ایران، ساخت فیلم‌های سنیمایی با مضامین اجتماعی و سیاسی، تالیف و ترجمه آثار متنوع ادبی، شکل‌گیری گروه‌های پیشرو تئاتری و بالاخره انتشار انواع نشریه و جُنگ‌های ادبی را می‌توان از مهم‌ترین شاخص‌های تغییر و تحول دهه مزبور برشمرد.
دامنه انتشار نشریات ادبی علاوه بر تهران شهرستان‌ها را نیز در برگرفت. این گونه نشریات در شهرستان غالباً به صورت ضمیمه روزنامه‌های محلی منتشر می‌شدند و در کل عمر کوتاهی داشتند نام پدیدآورندگان و محتوای مطالب منتشر شده در نشریات شهرستانی چندان تفاوتی با نشریات پایتخت نداشت. جلال آل‌احمد در نامه‌ای خطاب به محمدتقی صالح‌پور به این شیوه مرسوم اعتراض می‌کند و می‌نویسد:
چرا در این تهران خنگ دنبال مطلب می‌گردید؟ درست است که گفته‌اند در آخرالزمان و عليكم بالسواد الاعظم…. ولی تهران از این سواد اعظم بودن فقط سرگردانی‌های عظیم را دارد.[1]
با این همه نشریات شهرستانی از حضور پررنگ نیروهای جوان و بومی نیز برخوردار است و امروز چه بسیار نام‌های آشنایی را می‌توان سراغ گرفت که اولین تجربیات خود را در نشریات مزبور منتشر کردند.
اگر بومی کردن هنر و ادبیات و کمک به شکوفایی استعدادهای نهفته در شهرستان‌ها بیش از همه مدنظر گردانندگان نشریات شهرستانی بود، چنین هدفی با عمر کوتاه بسیاری از آنها به نتایج مطلوب نرسید و دوباره نگاه‌ها را معطوف به تهران کرد. از پُردوام‌ترین نشریات منتشر شده در آن دوره می‌توان به ویژه هنر و ادبیات (رشت)، جنگ پارت (مشهد)، جنگ اصفهان، جنگ مازندران و هنر و ادبیات جنوب اشاره کرد.
هنر و ادبیات جنوب ضمیمۀ روزنامه پرچم خاورمیانه به صاحب امتیازی حسن عرب بود که زیر نظر منصور خاکسار و ناصر تقوایی به صورت ماهانه منتشر می شد.
اولین شماره هنر و ادبیات جنوب تاریخ فروردین ۱۳۴۵ را بر روی جلد خود دارد.
منصور خاکسار در یاداشتی نوید جنگی اصیل از جنوب را می‌دهد تا در آن «ترانه و سرودهایی را سر دهند که آکنده از خشم و دوستی است، آن هم در ژرفای سکوتی که نه آبستن بود و نه طوفانی».
“سینمایی” نوشته ناصر تقوایی و “تنور” از عدنان غریفی دو داستان کوتاه اولین شماره نشریه است. تقوایی هر چند بعدها به داستان‌نویسی ادامه نداد، ولی مجموعه هشت داستان پیوسته او با عنوان «تابستان همان سال» که در سال ۱۳۴۸ توسط “كتاب لوح” منتشر شد یکی از آثار مطرح این دوره در زمینه داستان کوتاه است.
روایت گونه فتح، نوشته آلفرد چستر[2] (ترجمه ن. م) و زندگی نوشته لیام او. فلاهرتی[3] ترجمۀ محمدعلى صفریان- صفدر تقی‌زاده از دیگر داستان‌های اولین شماره هنر و ادبیات جنوب است که در کنار شعرهایی از عدنان غریفی، نظام رکنی و م. آزاد به چشم می‌خورد.
برگ‌هایی از سفرنامه دکتر غلامحسین ساعدی نیز با عنوان “سایه‌های خوش در حاشیه خلیج فارس” در این شماره آمده است. سفری که به منظور تهیۀ یک تک‌نگاری از مناطق جنوب ایران صورت گرفت و ماحصل آن با عنوان “اهل هوا” توسط موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی منتشر شد.
دومین ویژه‌نامه ۲۴ صفحه‌ای پرچم خاورمیانه در اردیبهشت ۱۳۴۵ با مطالب زیر در دسترس علاقه مندان قرار گرفت:
نو کردن ارزش‌های از دست رفته نوشته م. آزاد به مناسبت انتشار کتاب ماخ اولا نیما، مقاله‌ای که در نظر گردانندگان نشریه مسایل ادب و هنر معاصر را از دیدگاهی خاص ارائه می‌دهد.
چاپ سه اثر از “شروود اندرسن”[4] (فصلی از رمان مرگ در جنگل ترجمه صفدر تقی‌زاده – محمدعلی صفریان)، ارنست همینگوی[5] (فصلی از رمان عیش مدام ترجمه ابوالفضل علیرضایی) و جی. دی. سالینجر[6] (عمو ویگلی در کانکتی‌کات ترجمه عدنان غریفی) نشان از رویکرد نشریه به ادبیات نو امریکا دارد. “چراغ کور سرگذر” نیز در برگیرنده فضاهای زندگی جنوبی مردم ایران است. جایی که حمزه موسوی‌پور می نویسد: «ساعت شش بعد از ظهر بود. آن هم بعد از ظهر دم‌کردۀ تابستان جنوب، به قهوه‌خانه همیشگی پناه بردم می‌خواستم خستگی کار روزانه را با یکی دو استکان چای غلیظ و یک قلیان تازه در کنم همۀ چیزها و آدم‌های آن جا برایم آشنا بود». بازخوانی این آشنایی یا بهتر است گفته شود غربت هستی زمینه‌ای شد تا آثار مطرحی توسط نویسندگان جنوبی در این دوره نوشته شود.
علاوه بر شعرهایی از م. آزاد، نظام رکنی، م. خاکسار، هن یونگ. اون (ترجمه حمید عرفان)، نقدی بر کتاب طرح‌ها و کلاغ محمود طیاری نوشتۀ م. بهرنگ نیز در صفحه پایانی دومین شماره هنر و ادبیات جنوب آمده است.
سومین شماره نشریه در بیست و چهار صفحه، تاریخ خرداد ۱۳۴۵ را روی جلد خود دارد. در این شماره چاپ مطالبی در حوزه سینما و تئاتر مورد توجه قرار می‌گیرد، گفت‌وگو با لوئی بونوئل کارگردان سینما (با عنوان ناقوس‌ها هم چنان می‌نواختند با ترجمه منوچهر طیاب)، دو نمایشنامه پیام زن دانا و یائسه از غلامحسین ساعدی و محمود طیاری و نیز مقاله‌ای با عنوان نمایش بدون تماشاچی نوشته ویلیام سارویان نمایشنامه‌نویس امریکایی به ترجمه دکتر حمید صاحب جمع مجموعه مطالب فوق را در بر میگیرد.
کرم سیب طولانی‌ترین داستان کوتاه این شماره اثری است نوشته جان چیورز (ترجمه محمود جزایری) که در کنار چند اثر کوتاه از عدنان غریفی (کار)، محمد ایوبی (نقطه سیاه)، پرویز زاهدی (زادگاه)، درویش (شبگرد) و پوران طاهباز (ترجمه دو داستان افریقایی) آمده است.
شعر معاصر همچنان صفحات زیادی به خود اختصاص داده است. “بی بهار سبز چشم تو” و “بهارزایی آهو” عنوان دو شعر بلند به ترتیب از منوچهر آتشی و م. آزاد، به همراه شعرهایی از یدالله رویایی، بهمن فرسی، حمید عرفان، نظام رکنی و ترجمه مقاله‌ای از تی اس الیوت(منصب نقد) توسط ابو الفضل علیرضایی فر به چشم می‌خورد. منصور خاکسار نیز مطلب کوتاهی دارد که به نوعی در ادامه نظرگاه آل‌احمد است. او می‌نویسد:
«ما شهرستانی‌ها تهران را از روی “آسمان غرنبه‌هایش” شناخته‌ایم، آخر این ترقه‌ها که گاه و بی‌گاه می‌ترکد به چه منظور است چه نیازی است که سخن گفتن شاملو به دشنام بکشد و تفی بدان گونه تا افق جهانی پرتاب کند؟ این دشنام‌ها وقوع فاجعه‌ای را نمی‌رساند.»
عمده مطالب چهارمین شماره نشریه ویژه تیر ۱۳۴۵ به ادبیات داستانی اختصاص دارد. “در هنر نویسندگی” گفت‌و‌گوی جرج پلیمیتون با ارنست همینگوی (ترجمه محمود جزایری) است. همینگوی به پرسش‌هایی دربارۀ زمان و شیوه نوشتن، تاثیر ثبات روانی در هنگام نوشتن و نقش آموزش و روزنامه‌نگاری در خلق داستان پاسخ می‌گوید.
دیگر نوشته‌های بخش داستان عبارت است از عافتیگاه (غلامحسین ساعدی)، برای نمردن (مسعود میناوی)، زمستان نارضایی ما (جان اشتاین بک) ترجمه محمود تهرانی و نمایشنامه گرسنه‌ها (ویلیام سارویان، ترجمه دکتر حمید صاحب جمع)
از میان شاعران این شماره می‌توان از .م ،آزاد، منصور اوجی، محمود سجادی، اورنگ خضرایی، لورکا (ترجمه احمد شاملو)، مایا کوفسکی و داوید دیوت شاعر افریقایی نام برد.
مرداد ۱۳۴۵، پنجمین شماره ویژه پرچم خاورمیانه منتشر می‌شود. نشریه در آغاز برخلاف شماره‌های قبل، به ادبیات روسی می‌پردازد، آن هم نه ادبیات رسمی شوروی که آن ایام به رئالیسم سوسیالیستی موسوم بود. “صدایی دیگر از روسیه” (نوشته پیتر یانک با ترجمۀ ایرج دریایی) به زندگی آندره وازنسنکی می‌پردازد. کسی که اعتقاد دارد شاعر برای نابودی زشتی‌ها باید زشتی‌ها را کشف کند. عقیده‌ای که ظاهراً در تضاد با اصول مسلم رئالیسم سوسیالیستی بود.
قسمت دوم گفت‌وگو با ارنست همینگوی همچنان در چند و چون امر نوشتن کندوکاو می‌کند و مقاله‌ای از پنه‌لوپ جيلیات (ترجمه محمود جزایری) به وضعیت تاثر انگلیس می‌پردازد.
علاوه بر شعرهایی از منوچهر آتشی احمد ،رفیعی، عدنان غریفی، محمد حقوقی، منصور خاکسار، نظام رکنی، عظیم خلیلی و حسن کرمی، پنجمین شماره هنر و ادبیات جنوب دارای دو داستان کوتاه خواندنی است. چرخ فلک از ابراهیم گلستان و زندگی خوب جنوبی از شهری یا شهرنوش پارسی‌پور. داستان‌های دیگر این شماره عبارت است از دروازه نوشته درویش و دو قصه افریقایی (ترجمه مهدی جزایری)
ششمین شماره نشریه با یک تاخیر پنج ماهه در بهمن ۱۳۴۵ با صفحات کمتر شانزده صفحه منتشر شد به جز مقاله‌ای که به معرفی پابلو نرودا شاعر اسپانیایی زبان می‌پردازد بقیه صفحات نشریه را مجموعه‌ای از شعر و داستان در بر می‌گیرد. شعرهایی از م. آزاد، منوچهر آتشی، محمد حقوقی، منصور اوجی، هوشنگ گلشیری، حسن کرمی، مجید نفیسی و ظریف موسوی‌پور، با داستان‌هایی از پرویز زاهدی (هفت تنان)، پرویز مسجدی (خیابان فرعی)، عدنان غریفی (لال بازی باغ میوه ممنوعه) و شهری (باران).
تا سه ماه بعد فعالیت این نشریه متوقف شد و دومین دورۀ هنر و ادبیات جنوب با وقفۀ سه ماهه در اردیبهشت ۱۳۴۶ تنها در یک شماره و در شانزده صفحه در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت.
مهرداد رهسپار در مطلبی با عنوان “روی صحنه در تهران” نگاهی دارد به چند نمایشنامه اجرا شده و عدنان غریفی درگذشت فروغ فرخزاد را دلمشغولی مطلبی با عنوان فروغ در خواب کرده است. مقاله از اوژن یونسکو (ترجمه ا. علیرضایی‌فر) و مطلب نقلم در چین نوشته دکتر حمید نطقی به همراه داستان‌های درشکه سحر(زکریا هاشمی) و سمینار (مجید دانش آراسته) بقیه صفحات آخرین شماره هنر و ادبیات جنوب را تشکیل می‌دهد. زیرا در پی دستگیری تنی چند از گردانندگان نشریه فعالیت آن متوقف شد. بعد از آن دو شماره هنر و ادبیات امروز به کوشش سعید نیازی کرمانی به صورت ضمیمه پرچم خاورمیانه منتشر شد که از نظر محتوا و پدیدآورندگانش با مجموعه قبلی متفاوت بود.
هنر و ادبیات جنوب
بخش زیر از سوی عدنان غریفی در توضیح چگونگی شکل‌گیری نشریه هنر و ادبیات جنوب و نقش آن به این مصاحبه افزوده شده است.
دهه ۱۳۴۰ دهه شوق و شور تغییر بود در سطح روشنفکری البته، و عمدتا تغییر سیاسی و ادبی و هر جماعتی به شکل و شیوه خودش به این راه می‌رفت؛ البته در جنوب به طور کلی، و به خصوص در خوزستان همه راه‌ها به سیاست ختم می‌شد. اصلا انگیزه ما برای راه انداختن هنر و ادبیات جنوب تغییر سیاسی بود، نه تغییر ادبی.
در اصفهان داستان‌نویسان جوان پیرامون هوشنگ گلشیری جُنگ اصفهان را راه انداخته بودند، که ما از آن خوشمان می‌آمد اما به نظر ما سبک کارشان فرمالیستی بود و بیگانه با آگاهی اجتماعی. ما بیشتر از همه با بچه‌های آذربایجان رفیق بودیم، صمد بهرنگی و یارانش، آنها هم مثل ما آتشی بودند. ما نشریه آنها را یواشکی توزیع می‌کردیم. آنها هم نشریه ما را. حقیقتش با “جُنگ” اصفهانی‌ها فقط به عنوان همکار سروکار داشتیم. شما اگر جنگ اصفهان را نگاه کنید حتی یک خط از یک نویسنده جنوبی در آن نمی‌بینید.
جهان‌بینی ما در خوزستان در دامن مبارزات طبقاتی شکل گرفته بود و طبعا متاثر از مارکسیزم بود. آبادان بزرگترین پالایشگاه دنیا را داشت با هزاران کارگران متشکل. اینها می‌توانستند کل کشور را با یک اعتصاب عمومی فلج کنند، چنانکه در سال ۱۳۵۷ کردند. در انقلاب آخرین ضربه را اعتصاب کارگران شرکت نفت به رژیم شاه وارد آورد. شیرهای نفت صادراتی را بستند و با این کار رژیم شاه را بالا کشیدند: دارش زدند.
و خرمشهر اسکله‌های بارگیری و تخلیه بندر را داشت که هزاران کارگر زحمتکش از سراسر ایران را در خدمت گرفته بود و له می‌کرد. روی اسکله های خرمشهر زحمتکشان جان می‌کندند و جان کندن آنها را ما می‌دیدیم و دیوانه می‌شدیم. هیکل مردان در زیر آفتاب جهنمی بندر با عدل‌های دویست کیلویی پنبه بر پشت ذره ذره ذوب می‌شد؛ همین هیاکل ذوب شده شب‌ها زیر نور ماه و تکیه داده بر پشتی مخصوص باربری آوازهای حزین می‌خواندند. این جلوه‌های زنده استثمار در اذهان ما حک شده بود.
نویسنده جنوبی از همین “توده کار و زحمت” الهام می‌گرفت و برای همان می‌نوشت. او در وهله اول به کارگران شرکت نفت یعنی پرولتاریای سازمان‌یافته فکر می‌کرد و بعد به بقیه زحمتکشان. اصلا در آبادان امکان نداشت که شما روشنفکر باشید و طرفدار مارکسیزم نباشید. به خاطر همین هم هست که مؤسسان هنر و ادبیات جنوب از دم چپی بودند، حالا شاید برخی تندتر و برخی کمرنگ‌تر.
از خرمشهر من و ناصر مؤذن بودیم. من تازه دانشجوی دانشکده نفت شده بودم که از درسم بیزار بودم و ناصر هم بیکار بود و تازه از “سپاه دانش” بازگشته. در همان موقع که من و ناصر، به اشتیاق تغییر دلمان می‌خواست نشریه خودمان را داشته باشی، در آبادان هم بچه‌های آنجا به همین فکر افتاده بودند.
از تصادف روزگار رابط بین ما یک کارگر بندر خرمشهر از آب در آمد که کمونیستی سرسخت بود. لابد پیش خودش فکر می‌کرد که ما چپی‌های این سو و آن سوی کارون کاری کارستان خواهیم کرد اگر کنار هم قرار گیریم.
در هر حال من و ناصر و این آقا برای آشنایی به دیدن منصور خاکسار در محل کارش رفتیم: بانک تهران شعبه احمدآباد. منصور یک حالتی داشت که نمی‌شد او را دوست نداشت: قیافه‌ای نجیب و خوددار. گپ زدیم و به توافق‌های عمومی رسیدیم و قرار شد کار تدارک یک نشریه را شروع کنیم.
من ناصر تقوایی را از طریق آرش می‌شناختم و داستان‌هایش را خیلی دوست داشتم. من جریان را به او گفتم و معلوم شد که ناصر اصلا بیشتر اوقاتش را در تهران می‌گذراند. همه دست به قلم‌ها را می‌شناخت و مهم‌تر از همه اینکه او با دو تن از بهترین مترجمان کشورمان دوست بود صفدر تقی‌زاده و مرحوم محمدعلی صفریان. بعد معلوم شد که اصلا اولی، یعنی تقی‌زاده کاشف او به عنوان یک استعداد در نویسندگی بود. صفریان بعدها رفیق جان جانی من شد و هم او بود اصلا که بعد از کشیدن جیره زندانمان مرا به تلویزیون آبادان برد و من آنجا به بچه‌ها انگلیسی و نوشتن متن برای رادیو و تلویزیون درس دادم.
نشست ما، یعنی ناصر موذن و ناصر تقوایی و من و منصور خاکسار چندین و چند ساعت طول کشید و طی صحبت‌هامان معلوم شد که ناصر تقوایی و ناصر مؤذن در مورد ادبیات آبشان توی یک جوب نمی‌رود و ما، من و منصور با ناصر تقوایی، چرا، می‌رود.
این شد که ناصر مؤذن از جمع ما رفت و به نظرم کار خوبی کرد، چون اصلا توی عوالم ما نبود. هی از تعهد و اینجور چیزها حرف می‌زد، آن هم خیلی قالبی. در حالی که ما برداشت تازه‌تری از تعهد داشتیم و قضیه را فقط سیاسی نمی‌دیدیم.
پول نشریه را منصور خاکسار از جیب فقیرانه‌اش می‌داد. از گلوی خانواده‌اش می‌زد تا به ادبیات خدمت کند. ناصر تقوایی هم مجله را در تهران در می‌آورد. من قصه و شعر و ترجمه می‌دادم. اولین داستان جدی‌ام را همانجا ترجمه کردم. از سالینجر، که خیلی هم گرفت. صفریان و تقی‌زاده هم ترجمه می‌دادند ولی در تمام نه شماره‌ای که در آوردیم و آخری توقیف شد چون ما توقیف شده بودیم، نه اینکه مجله ایراد داشت، بله در تمام این شماره‌ها حتی یک مطلب از ناصر تقوایی نبود؛ نه اینکه علت خاصی داشت؛ نه، فقط چون ناصر تقوایی اصلا در نوشتن تنبل بود، و حیف که تنبل بود، چون ناصر ماه می‌نوشت. ناصر هوایی سینما بود.
راستی بگویم که نسیم خاکسار آن موقع‌ها با ما رابطه نداشت؛ او معلم روستا بود و هر وقت از محل کارش برمی‌گشت خیلی چیزهای خوب برای من تعریف می‌کرد. من اصلا تعجب می‌کنم که نسیم چطور سیاسی است، چون آنقدر عاطفی و مهربان بود که به سیاسی‌های تیپ ایرانی نمی‌خورد.
توی زندان من همه‌اش گردن نسیم را ماساژ می‌دادم چون همه‌اش از گردنش شاکی بود. حالا هم هر وقت او را می‌بینم بی‌اختیار گردنش را ماساژ می‌دهم و او هیچ اعتراض نمی‌کند. خنده‌دار است که من همیشه فکر می‌کردم نسیم برادر کوچک من است، در حالی که معلوم شد که یا یک سالی از من بزرگتر است یا همسن و سالیم. نمی‌دانم شاید به علت مهربانی بی حد و حصر او باشد که من اینطور فکر می‌کردم.
حقیقتش نشریه ما هیچ امتیازی بر نشریه‌های دیگر نداشت، جز اینکه شاید بعضی شانس‌ها را داشت که دیگران نداشتند؛ مثلا این شانس را داشت که ابراهیم گلستان به آن مطلب می‌داد. او یکی دو مطلب درجه یک به ما داد که من آنها را خیلی دوست داشتم؛ یکیشان شبه قصه‌ای زندگینامه‌ای که واقعا درجه یک بود و دیگری ترجمه‌ای از تربر که آن هم درجه یک بود. عنوان مال تربر را هنوز یادم هست: کابوس از دو سر.
شانس دیگر ما داشتن دو مترجم درجه یک بود: تقی‌زاده و صفریان، دوستان گرمابه و گلستان و مورد احترام همه ما جنوبی‌ها. امتیاز دیگر نشریه ما این بود که به بعضی از نویسندگان جنوب این فرصت را داد که کارهاشان را برای اولین بار در آنجا چاپ کنند و از آنجا شروع کنند، از جمله شهرنوش پارسی‌پور (شهری) که از طریق همین نشریه با ناصر تقوایی آشنا شد و بعد با هم زن و شوهر شدند و بعد از چند سال از هم جدا شدند، اما همچنان با هم رفیق ماندند و رفاقتشان تا همین حالا هم ادامه دارد.
شهری می‌گوید که نویسندگی را از شانزده سالگی شروع کرده است، اما ظاهرا اولین اثر چاپی او در مجله ما در آمد. یادم می‌آید یک بار به خانه‌شان در تهران رفتم. تقوایی یکی از کارهای شهری را به من داد که بخوانم و دیدم چه خوب می‌نویسد، اما البته راه من و او کاملا از هم جدا است. ما همچنان گاهی با هم تلفنی حرف می‌زنیم و به هم ای‌میل می‌فرستیم. همین جا بگویم که شهرنوش یکی از پاک‌ترین آدم‌هایی است که در زندگیم دیده‌ام. اگر چه طرز فکر ما در همه چیز با هم متفاوت است، جز در اعتقادمان به خوشبختی انسان‌ها.
نشریه ما چیز خاصی نداشت اما اگر می‌ماند خوب بود، احتمالا هر روز بهتر می‌شد. البته کفگیر ریالی منصور یواش یواش داشت به ته دیگ می‌خورد و قرض بالا آورد. نمی‌دانم اگر مجله می‌ماند می‌توانست خودکفا شود یا نه. نشریه عملا سردبیر نداشت، اگرچه ناصر تقوایی روی مطالب نظارت می‌کرد، ولی سردبیر که کارش این نیست.
هنر و ادبیات جنوب نشریه خاصی نبود؛ محصول شر و شور نوجوانی بود که من حالا هرگاه یکی از شماره‌هایش را می‌بینم احساساتی می‌شوم و اشک به چشمم می‌آید.
برگرفته از کتاب خوزستان، بنیاد خوزستان شناسی، نشر شادگان، جلدهای دوم و سوم، 1383 و 1384
۱ نامه‌های جلال، نشر به‌دید، صفحه ۲۶۱. محمدتقی صالح‌پور مسئول ویژه هنر و ادبیات در دهه پنجاه و شصت که همچنان در این عرصه کوشا است. تلاش‌شان مستدام باد.
[2] Alfred Chester
[3] Liam O’Flaherty
[4] Sherwood Anderson
[5] Ernest Hemingway
[6] J. D. Salinger

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “هنر و ادبیات جنوب”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *