• 0 آیتم -
    • سبد خرید شما خالی است

رایگان

شعر جنبش نوین

انقلاب ایران در شعر معاصر
آگاهی‌نامه
در این کتاب، نه تنها صفر فدائی‌نیا (گردآورنده) نام مستعار سعید یوسف است، بلکه تمام اشعاری که با نام‌های مستعار زیر آمده‌اند از سروده‌های او هستند.
س. یوسف (صفحات ۱۵ و ۱۳۰)
ف. پاشاکی (صفحات ۸، ۵۲، ۶۱، ۷۲، ۷۵)
س. پایان (صفحات ۱۲، ۳۸، ۴۰، ۹۲، ۹۵، ۹۸، ۱۲۵، ۱۲۶)
ب. رایت (ص ۷۷)
م. رشید (صفحات ۸۰، ۸۳، ۸۶، ۱۰۳، ۱۲۴، ۱۲۹، ۱۴۳)
ققنوس (ص ۱۰۷)
شنگرف (صفحات ۱۳۳، ۱۳۴، ۱۳۵، ۱۳۶، ۱۳۸، ۱۳۹، ۱۴۱)
کارگر (ص ۱۴۵)
زیر چاپ رفتن کتاب در حوالی انقلاب که هنوز ساواک شاه برجا بود، استفاده از این نام‌های مستعار مختلف و دادن شکل «آنتولوژی» به کتاب را ضروری می‌کرد. بجز چندتایی، بیشتر این اشعار بعداً در کتاب «زان ستارۀ سوختۀ دنباله‌دار» با نام سعید یوسف تجدید چاپ شده‌اند و در آن کتاب به دلیل کیفیت بهتر اسکن، با وضوح بیشتری خوانده می‌شوند.
*****
انگار آنچه شما «شعر جنبش نوین» می‌نامیدش، شعری‌ست که شاخه زده از تنۀ شعر سیاهکل. چیزی که پیش از این بر من دانسته نبود، آن است که تمام آن شاعرانی که ما نام‌هایشان را نمی شناسیم، خودِ سعید یوسف هستند. این را گمان نمی‌کنم همین حالا هم بسیارانی در ایران بدانند. این در حالی‌ست که، تقریبن هر از چند گاهی که از کنار بساط کهنه فروشی‌های کتاب در شیراز، که کتاب‌های ممنوعه هم می فروختند، می‌گذشتم، «شعر جنبش نوین» را می‌دیدم. پس، هنوز این کتاب به کسانی چشمک می‌زند، و آنها می‌خرند و می‌خوانندش. حتمن به نظرم اهمیت دارد که دربارۀ این حرف بزنیم، که چه شد که به فکر چاپ چنین کتابی افتادید، و چرا همۀ شعرها به نام خودتان چاپ نشدند؟
خب، در بارۀ آن کتاب، بله، بد نیست صحبت بکنیم. البته من کتاب «نوعی از نقد، نوعی از شعر» را در خارج نوشته‌ام که در بارۀ این کتاب توضیح می‌دهد. و در جاهای دیگری هم گفته‌ام این حرف‌ها را، ولی در داخل ایران طبیعی‌ست که خیلی‌ها ندانند اینها را و این سردرگمی وجود داشته باشد. می‌توانم اندکی بگویم به شما که موضوع چه بود. من در سال‌هایی که در زندان بودم، شعر نوشته بودم؛ شعرهای زیادی نوشته بودم که سیاسی بودند؛ بین‌شان شعرهای عاشقانه هم حتا بود، همه نوع شعر بود، ولی بیشتر سیاسی، و بیشتر چیزهایی که با همان جنبشی که من درگیرش بودم و به خاطر آن به زندان رفته بودم، ارتباط نزدیک داشتند. طبیعی‌ست که در زندان، این شعرها دست به دست، یا دهان به دهان، مخفیانه می‌گشت؛ از زندانی به زندان دیگر، با انتقال زندانی‌ها منتقل می‌شد، و نام سراینده معلوم نبود. یعنی طبیعی‌ست که من وقتی که شعری را می‌خواندم در یک برنامه در زندان – ما در زندان برنامه‌های شعرخوانی داشتیم – من نمی‌گفتم که این شعر را من نوشته‌ام، ولی خب، آن کسانی که دور و بر بودند، نزدیک بودند، این را می‌دانستند. و یا همین طور بودند سرودها. کسی نمی‌گفت که این سرود را من ساخته‌ام. بعد، من بسیار از این زندان به آن زندان هم منتقل شدم، و در هر زندانی کسانی بودند که می‌دانستند این شعر احتمالن یا حتمن سرودۀ سعید است. در بیرون از زندان و نزدیک به انقلاب تصمیم گرفته شد که این کتاب چاپ بشود، و من نمی‌خواستم طبعن (که همۀ شعرها به نام من چاپ شود)، چون هنوز زمان شاه بود. نزدیک به انقلاب بود که ما تصمیم گرفتیم کتاب چاپ بشود. ساواک هنوز سر جایش بود، و این احتمال هم وجود داشت که شاید واقعن انقلاب موفق نشود، و ساواک درنده‌تر از قبل برگردد. در نتیجه، لازم بود از اسم مستعار استفاده بشود. ولی من می‌دیدم که هر اسم مستعاری که انتخاب بکنم، به دلیل این که در فلان زندان بعضی‌ها می‌دانند که این شعرها مال کیست، این به تمام شعرها اطلاق می‌شود. می‌گویند، «پس این ها همه‌اش سرودۀ این شاعر است». و لازم بود که من، بر اساس مکان‌هایی که در آنها بودم و این شعرها در آنها سروده شده بود، و بعضی‌ها می‌دانستند، اسم‌های مختلفی انتخاب بکنم و اینها را جدا بکنم از هم. در نتیجه، در حدود ده تا اسم مستعار مختلف انتخاب کردم، برای گروه‌های مختلفی از این شعرها. و در نتیجه، چون اسم‌های مستعار مختلف بودند، تصمیم گرفتم این را به صورت یک جُنگِ شعر در بیاورم. یعنی که شعرهای این کتاب همه مال یک شاعر نیست، این یک جُنگِ شعر است. و در نتیجه لابه‌لاش باید شعرهای آدم‌های واقعی را هم که اسم‌های واقعی داشتند، می‌گذاشتم. و به این دلیل بود که این کتاب به این صورت درآمد. یعنی، من آن موقع نمی‌توانستم یک کتاب شعر در بیاورم، بگویم این شعرهای من است، و این هم اسم من است. بهترین شکلش همین بود که یک آنتولوژی یا یک گزیدۀ شعر بشود. این حتا از جهاتی بهتر و مثبت‌تر و مفیدتر هم بود، چراکه گسترۀ تاثیر سیاهکل را بر شاعران مختلف نشان می داد. و این کار انجام شد به این صورت. از آن اسم‌های مستعار، به جز یک اسم، که چند شعر در پایان آن کتاب دارد، یعنی «ارغوان»، هر اسم مستعاری که هست، مال من است.
و یکی از آن اسم‌ها، که فراموش‌اش کرده‌ام، اسم شخصی بود که گویا عمران صلاحی او را می‌شناخت.
بله، فرهاد صدیقی پاشاکی بود. البته من هیچ اسمی را کامل نگذاشتم. من نوشته بودم «ف. پاشاکی»، به یاد آن رفیق. عمران صلاحی فکر کرده بود که همان فرهاد صدیقی پاشاکی این اشعار را نوشته، چون که فرهاد اندکی ذوق شعر هم داشت، و شعر سپید می‌نوشت. برای عمران صلاحی این نوعِ دیگر شعر جالب بود، و خوشحال شده بود که دوستی که او می‌شناخته، اینها را نوشته.
از گفتگوی وحید داور با سعید یوسف، نقل از وبسایت کانون نویسندگان ایران در تبعید
somdn_product_page
اشتراک‌گذاری

درباره نویسنده

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شعر جنبش نوین”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *