""
(۱۲۹۴–۱۳۷۳) تاریخشناس، نویسنده و پژوهشگر ایرانی. مهمترین اثرِ او کتاب یونانیان و بربرها در ۱۵ جلد کتاب است که به زبان فرانسوی نوشته شده است و به تحریفهای تاریخنگاران یونانی دربارهٔ ایران باستان میپردازد. ترجمهٔ فارسی این کتاب ، در سال ۱۳۸۴ برنده جایزهی کتاب سال شده است. امیر بدیع در ۱۸ دی ماه ۱۲۹۴ در همدان زاده شد. پس از درگذشت پدرش، دکتر مهدی خان بدیعالحکما نام «مهدی» را برای یادمان پدر، بر نام خود افزود و به نام «امیر مهدی بدیع» شناخته شد. دورهٔ تحصیل دبستان و دورهٔ اول دبیرستان را میان سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۱۱ ه.خ در مدرسهٔ آلیانس همدان گذراند؛ از همین سال رهسپار فرانسه شد و تا سال ۱۳۱۶ تحصیلات متوسطه را در پاریس تکمیل کرد. سپس در دانشگاه لوزان (سوئیس) به تحصیل در رشتهٔ ریاضیات و فیزیک پرداخت و آن گاه میان سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۰ در مدرسهٔ عالی رم (ایتالیا) سرگرم تحصیل زبان و ادبیات لاتین شد. از سال ۱۳۲۹ به مدرسهٔ عالی پلیتکنیک زوریخ (سوئیس) وارد شد، و تا سال ۱۳۲۶ دورهٔ عالی ریاضیات و فلسفهٔ علوم را با دریافت درجهٔ دکتری در آن رشته گذراند. آن سالها که همزمان با جنگ جهانی دوم بود به دلیل نرسیدن هزینهٔ تحصیل و زندگی در اروپا به او بسیار سخت گذشت. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در کشور سوئیس اقامت گزید، و بعدها خلوت عارفانهای را در دهکدهٔ ایتالیاییزبان «آسکونا» در شرق سوئیس یافت. امیرمهدی بدیع در شهریور ۱۳۷۳ (سپتامبر ۱۹۹۴) در سوئیس درگذشت. امیرمهدی بدیع کتابهایی به زبان فرانسه، مانند اندیشهٔ روش در علوم (سوئیس، ۱۹۵۳) در ۷ جلد و توهّم گسترشپذیری بیپایان حقیقت (سوئیس، ۶۰–۱۹۵۷) در ۲ جلد و نیز هگل و مبادی اندیشهٔ معاصر او سپس با تألیف کتابهای آیین و گفتار زرتشت و ۵ جلد کتاب یونانیان و بربرها تألیف کرد. امیرمهدی بدیع با آشنایی به زبانهای باستانی یونانی و لاتینی و زبانهای امروزی فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی، به گفتهٔ خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوت را کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلی و ترجمهٔ اروپایی خوانده و مدت ۲۰ سال به راستی حتی یک روز را بدون اندیشه دربارهٔ آنچه هرودوت دربارهٔ ایرانیان نوشته سپری نکردهاست.[۱] او افزون بر هرودوت تمام نویسندگان باستانی یونان و روم که نوشتههایشان به نحوی با موضوع مورد نظر مربوط میشدهاند (مانند توسیدید، پلوتارک، دیودور سیسیلی، کتزیاس (از طریق فوتیوس)، گزنفون، آیسخولوس (آشیل)، افلاطون، پائوزانیاس، افوروس، استرابون، لوکیاس، لیکورگوس، ایسوکراتس، آریستوفان، کرنلیوس نپوس، تئوپومپوس، یوستینوس، نیوکولاس دمشقی، کرنلیوس تامسوس و…)، آثار نویسندگان عصر جدید آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا و آمریکا (گاستون ماسپرو، بوسوئه، ولتر، پُل کلوشه و…) را نیز بیرحمانه به نقد کشیدهاست. آنچه از مجموع پژوهشهای او میتوان دریافت آن است که گرچه تاریخهای هرودوت در واقع افسانهٔ دروغ و غرضورزانهای است که بهمنظور خدمت به تبلیغات آتن در عصر پریکلس برای خوشایند و روحیهبخشی به آتنیها و کمک به ایشان در تسلط بر سایر دولت-شهرهای یونانی نوشته شده، ولی از شوربختی ایرانیان و بهعلت مقاصد گوناگون اروپاییان در هر دوره که با این هدف سازگار بوده (رومیان بهعلت رویارویی با سلسلههای اشکانی و ساسانی، غرب مسیحی بهعلت رویارویی با اسلام و برای دامن زدن به جنگهای صلیبی، و سپس اروپاییان دو سدهٔ گذشته بهعلت مقاصد استعماری در شرق و بهخصوص در خاورمیانه و ایران در ۳۰۰ سال گذشته) وقتی در سراسر قرن بیستم تمام کتابهای تاریخ غربیان چه مدرسهای و چه دانشگاهی نهتنها دروغهای عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار دادند، بلکه در بسیاری جاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهای دلخواهانه و ضدعلمی بر آب و روغن آن افزوده و پیوسته ایرانیان را خوار کرده، و گناهکار و وحشی و واپسمانده وانمود کردهاند و این در واقع اروپاییان بودهاند که برای واژهٔ «بربر» که از نظر خود یونانیان معنایی جز «بیگانه و غیر یونانی» نداشتهاست، بار معنایی «وحشی» را تراشیدهاند.